پيام
+
*ياعزيز*
نگاهش به آسمان بود ...
گمانم عاشق شده بود که شب ها را بي صدا در دل ِ آن پرده ي سياه قدم ميزد و به آسمان خيره مي شد
ولي فکر کنم
امشب عاشقيش فرق داشت
ماه را که ديد
در ذهنش آني خاطرات کودکي مرور شد
اينکه مادربزرگ مي گفت هرگاه ماه ديدي صلواتي بفرست و به اميرالمومنين علي ابن ابيطالب ( عليهما السلام ) سلام کن
خواست حرف مادر بزرگ را گوش کند که ناخودآگاه
بدون مکث گفت
هما بانو
93/11/8
* گل نرگس *
بدون مکث گفت /
السلام علي المهدي الذي ... /
چي گفتي پسر ؟! /
کمي بعد فکرش آرام گرفت ... /
ماه ِ من ...
ــ
+دلنوشت