یک خیابان صفر و یک ... !
بسم الله الرحمن الرحیم
مرد ِ میدانی ؟!
چادری بودنت را در این خیابان حفظ کن !!!
در این جهان ِ پیرامون که کار راحت تر است !
تو مرد ِ میدان ِ سخت باش ... !!
بگو که سر بار نیستی !!!
سرباز بودنت را اینجا ثابت کن
که کسی تو را نمیبیند ولی میتوانی دلربایی کنی !
که کسی رخ ِ چون مه ِ تو را نمیبیند ولی میتوانی نشانشان دهی ... !
اختیار با توست !
که بگویی کسی که مرا نمی شناسد ... ( ولی مگر خدا غریبه است ؟! یا آن هایی که در خیابان از ایشان رو میگیری همه آشنا هستند ؟! )
یا بگویی ؛ اگر هم مرا نشناسند ، رو میگیرم !
اختیار با توست
که برایت بوق زدند بی اعتنایی کنی و سر به زیر اندازی و مصمم و محکم قدم ِ هایی را برداری که زنانگی ِ قرین شده با حیایت را آرام به رخشان بکشد
یا
تو هم برایشان بوق بزنی و نور بالا دهی ... !
اختیار با توست
که سوار ِ ماشینی شوی که در جاده ی گناه با پلاک ِ خواهر و برادری آهسته آهسته از جنت دور می شود
یا پیاده راحت را ادامه دهی ... !
تو میتوانی انتخاب کنی ؛
که بی جهت پرسه زنی و عمر هدر دهی
یا با برنامه و سر ِ وقت بیایی و بروی ... !
و روزی که گفتند چه کردی بگویی همه اش در راه تو بود !
تو میتوانی آینده ای را بسازی که ترس با قلب ِ تو همسایه ی دیوار به دیوار شود که نکند کسی بفهمد
یا آینده ای بسازی که اگر آقا آمد ، بدهی کاربریت را چک بکند ! بدون اینکه چیزی از آن کم یا چیزی به آن اضافه کرده باشی و بعد هم سرت را بالا بگیری ... !
انتخاب با توست
که اگر میگویی برای او کار میکنی
وقتی که او میگوید نماز ، بگویی چشم ... !
رها کنی تمام ِ کار های نیمه را ... !
در این خیابان ، مرد بودن سخت است ! محجبه بودن ، زهرایی بودن ، در این خیابان ِ صفر و یک زندگی کردن سخت است !
اگر منزلی را اجاره میکنی ، کاربری میسازی
حواست باشد
هرکسی مرد ِ ماندن نیست ... !
مرد باش
و
بمان !
همین
و
یاعلی .....
__
+ متن اونطور که میخواستم نشد !
+ دلنوشت
کلمات کلیدی :