خفــگی ... !
بسم الله الرحمن الرحیم
دستش را آرام به سمت ِ گلو برد ، کمی گره روسری را شُل کرد ...
دستش این بار می لرزید ...
تا روی سینه ،
قلب را فشرد ...
کمی یقه اش را باز کرد ...
حال دیگر ، صدای ِ نفس نفس زدنش در فضا پیچیده بود ...
بریده بریده چیزی می گفت
و
افتاد ...
فقط کمی ،
هوای ِ تو را کرده بود ... !
ـــــــ
+ دلنوشت
کلمات کلیدی :