سفارش تبلیغ
صبا ویژن
سزاوارترین مردم به کرم کسى است که کریمان بدو شناخته شوند . [نهج البلاغه]

میدان عشق بازی

ارسال‌کننده : * گـــل نرگس * در : 95/11/3 11:31 عصر

بسم الله الرحمن الرحیم

 

چه بگویم ... ؟! چه نویسم ؟! که قلمی لال مانده است ... 

چه نگارم که بغض ها همانطور ایستاده اند به بهت ... 

نه پایین می روند و نه اشک می شوند ...

همه اش ذکر آیه الکرسی بر لب ...

مگر نگفتی خدایا ؟! مگر نگفتی دور می کند بلا ، حفظ می کند جان ؟!

همه اش با خیال آنکه ستونی عمود ایستاده باشد ، پناهگاهی آنجا باشد ، نفس هایی هنوز جان داشته باشند ... همه اش ، همه اش ، همه اش ...

گویی این تمام ملتند که جان هاشان در غبار فرونشست آسمان ، می تپند .. 

بلاتکلیفی حس عجیبی است ...

یک چیزی شبیه احتضار ..

شاید هم خود احتضار است و این سوالات شب قبر که آمد ... ؟! نیامد ... ؟! 

خدایا ...

ناله های یا زهرا را نشنیدی ؟! آن هنگام که ساختمانی به احترام صاحب نام زانو زد ... ؟!

خدایا ...

پرچم می گردانند ... 

خدایا ..

علمدار نیامد ...

خدایا

هنوز بچه ها بر این باورند که عمو می آید ...

عمو با آب می آید ...

و آب ...

آب که روشنی است پس چرا این دیدگان خیس ما روشن نمی شود ... ؟!

حس غریبی است آنکه نه آرایه برایت مهم باشد ، نه زیبایی ، نه دستور زبان صحیح و نه هیچ و هیچ و هیچ ...

فقط بخواهی بنویسی ...

فقط بنویسی که آرام گیرد این جان آرام نشدنی ٍ آشفته ...

فقط بنویسی به التماس 

بنویسی به ناله

بنویسی به تمنا ...

به تمنا ...

به تمنا ..

نکنید دریغ زمزمه هاتان را ...

شاید گوشه ای ، آمین فرشته ای دل شکسته را آمین گفتند ؛

شاید فردا تیتر یک تمام خبر ها ، زنده و سالم بودن فرشتگانی بود که همه مان بخاطرشان در سوگ نشسته ایم ...

 

تمام آنانی که سوختند و پر کشیدند ...

تمام جوان هایی که با امید فردا آمده بودند ... 

تمام عروس ها و داماد هایی که لباس سفید بر تن نکرده ، کفن ...

اصلا ببینم ...

اصلا ببینم چه کسی گفت این ها مرده اند ؟!

پیکری که نیامده ...

چرا با جان های آشفته بازی می کنید ؟! شاید دلی را نور امید در آغوش گرفته ، گرم می کند ... 

 

خدای من سنگ را در کنار شیشه ، نگاه می دارد ...

خدای من تواناست 

تواناست

تواناست ...

حمد بخوانید ..

حمد بر شفای تمام دل هایی بخوانید که باور کرده اند که .. 

 

چرا تمام این مدیران و مسئولان می آیند و با یک لبخندی تلخ و ملیح و با شجاعت تمام می گویند امیدی به زنده بودن هیچ یک از مفقودین نیست ؟!

چرا می گویند با منطق جور نیست اگر زنده باشند ؟!

پس خدایا این همه ذکر دعا چه می شود ؟!

خدای من در وادی منطق نمی گنجد که منطق قبول نمی کرد آتش گلستان شده بر ابراهیم را ، چاقو ی ذبح اسماعیل را  ... 

منطق نمی پذیرفت و نمی پذیرد ..

منطق نمی پذیرد که عمو نیاید ...

که علمی بر زمین بماند ..

که هنوز هم منتظرند ؛ ابوالفضل گویان ...

 

خدا را نشناخته اید ؟!

الیس الله بکاف ... ؟!

خدایا

کفایت می کنی بر تمام درد ها ...

بر تمام مادرانگی ها 

بر تمام همسرانگی ها 

بر تمام بی تابی ها ..

بر تمام گرفتگی ها 

بر تمام انتظار ها 

بر تمام نماز ها

بر تمام اشک ها

بر عشق ...

عشق ..

عشق ...

خدایا ...

الهی ...

 الهی جانم ...

سیدی ...

و ربی ...

من 

لی

غیرک ... ؟!

چه کسی را جز تویی دارم که خودت گفته ای معَم هستی اینما که باشم .. 

تو بودی

تو زیر تمام آوار های غم ، دستت را گرفته بودی بر سر تمام آنان که ، ایثار گریشان تجلی الهی گفتن جانشان و لبخند تو تجلی عبدی گفتنت .. 

و کائناتی که جهان را در این ثانیه های پریشان مانده ، با امید به پا نگاه داشته اند ، تجلی عشق به این عاشقانه ...

ایمان دارم ، ایمان دارم که جایی ، همان گوشه کنار ها ، ستونی ، عمودی ، آهنی به احترام قدم هایت قیام کرده و سر خم کرده میان سنگینی روزگار تا کمر خم نکنند مادران هستی ... 

ایمان دارم ...

ایمان دارم که بخواهی ، معجزه می شود ..

که بخواهی ، نشان می دهی تمام قدرتت را ...

خدایا ...

مسیح درست زمانی آمد که امید ها به آمدن او رفته بود ..

درست همان زمانی آمد که کسی باور نداشت بیاید ...

درست همان وقت آمد و دست کشید بر سر مردگان که زنده می کرد جان های بی جان را ...

خدایا ...

این شب ها ، لیله الرغایبی هایی است که آمین های اشک وار و دل شکسته تا عرش را قامت خمیده طی می کنند ... 

حمد می خوانیم

قرآن به سر می گیریم ...

شب های قدر ما این شب هاست ..

آویخته ایم چراغ های دعا بر شب هایمان ...

بک یا الله ...

بک یا الله ...

بک یا الله ...

 که سرنوشت یک ساله که نه ، یک عمرمان را این شب هایی است که می فرساید جان را ، هر ثانیه اش به سالی ... ! 

بک یا محمد ...

بک یا محمد ...

بک یا محمد ..

بک یا علی ..

بک یاعلی ..

بک یا علی ..  

...

دستی نیست که از این خانه خالی بازگردد ..

و مهربانیت را شکر

که هرچند رجوعمان به هنگام گرفتاری به تو نشان بی معرفتی مان باشد

اما

تو بگویی ؛ جز من کسی را ندارد  ...

که من لی غیرک ...

و دست کشی بر سرمان ...

که یدالله فوق ایدیهم ... !

 

 

و وای ...

و وای بر قلمی که این روز ها ، سوژه ی داغش این عاشقانه هایی باشند که درکشان نکرده و هفته ای دیگر از خاطر ببرد و باز هم غبار فراموشی را بر جان های داده شده بر انتظار ، فراموش کند عشق را ... ایمان را ... معرفت را ... 

و وای ...

وای بر قلمی که  رو سیاه کند قسمی را که به او یاد شده است ... 

و وای .. 

 

ــــــ

#س_شیرین_فرد

این روز ها هر وقت خبری ، عکسی ، حرفی در این باره بود ؛ یه آیه الکرسی و حمد بخونیم ، مطمئنم خدا معجزه می کنه ... 

 

 

 

 




کلمات کلیدی :

ابزار وبمستر